ADS
ADS

صنما، بیا که بر سر کویت بساط چهره ی ماست

بیا که الانم از عالم و آدم و زمونه پر شدم

بیا که این بار گله م از نبود توئه

که همش خیال می کنم این زمونه نسازه ، نتونست بسازی من و تورو ببینه

بیا که فقط تویی که باید بیای

———————————————

سال ها پیش باید اعتراف می کردم که چقدر دوستت دارم

که چقدر بند بند وجودم به بند بند وجودت بنده

اما نگفتم، سکوت کردم،

میدونی، ترسیدم ...

ببریم اون بالا، اونجا که نور خونه های شهر قدر پای مورچه میشه، بیای بشینی جلوم، نگام کنی، نگات کنم، پر شم از حضورتو تو برام شاملو بخونی ...

شاید بگی از چی؟ مگه دوست داشتن ترس داره؟

من بهت میگم ولی آره... خیلی ترس داره،

ترس از دست دادن داره، ترس فاصله و دوری داره،

پنهانی دوست داشتن خیلی قشنگ تره

پنهانی تا مرز جنون یکی رو خواستن دلچسب تره

من باید اعتراف می کردم

خیلی زودتر از این که دیر بشه باید اعتراف می کردم

خیلی زودتر از این که دستت چفت دست یکی دیگه بشه

خیلی زودتر از این که دلت پر بکشه ...

اما نگفتم و حالا چیزی بیش از رویای داشتنت اطرافم نیست

———————————————

من و تو یک شعله ایم

از هر شعله ای برتر

که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست

زیرا که از عشق روئین تنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS