ADS
دکلمافون/دکلمه/سهیل هدایتی, محسن فلاح, محمد امین زارع زاده/دکلمه محسن فلاح و سعید صدیقی – آسمان پاییز
ADS

یکی بود اون یکیم بود

یکی روی یه درخت اون یکیم روی درخت دیگه

یه روز وزش شدید باد پاییزی نگاشونو بدجوری به هم قفل کرد

 

انگار نوازش گرمای نسیم پاییزی داشت آروم آروم رنگشونو زرد می کرد

همینطور که خیره خیره به هم نگاه میکردن ضربان قلبشو تند تر و تندر شد و پاهاشون سست تر

خواسته دلشون چیز زیادی نبود، دلشون قدم زدن با هم رو روی زمین آرزو میکرد

اما درختا مثل مادر دلسوز محکم ازونا نگهداری می کردن

آخه فکر میکردن برگا هنوز آمادگی پروازو ندارن،

امادگی قدم زدن روی زمینو ندارن

 

روزها میگذشت

اشتیاق به هم رسیدنشون بیشتر و بیشتر می شد

اونقدر که طاقت آسمونم تموم شد و به باد دستور داد:

" به سمت درخت حرکت کن و به او بگو عشق رها شدن از تمامی قید و بند هاست...

آزادشان کن، بگذار به سمت زمین بپرند ..."

 

آسمون خوب می دونست همین که صدای هو هوی باد به درخت برسه زمان رقصیدن برگ ها هم میرسه ...

از دور صدای باد شنیده میشد...

چقدر با سرعت میاد...

همین که خودشو به شاخه های درخت رسوند تا به خودش اومد دید برگ ها دستاشونو به هم گره زدن و تمام دوری هارو با رهایی ممکن کردن ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS