ADS
ADS

هنوز گنجشک ها ؛ روی شاخه های درخت خرمالو نشسته اند ...

هنوز انارهای خانه ی مادر بزرگ ، ترک برنداشته اند ...

هنوز دیوان حافظِ روی تاقچه یِ اتاق پدر بزرگ

بوی عطر نفس هایش را می دهد ...

هنوز مادرم ، رنگ شال دختر نداشته اش را نارنجی انتخاب می کند ...

هنوز بوم های نقاشیِ پدرم , با رنگی جز نارنجی آشنا نیستند ...

هنوز هم ، هر روز ترانه ی هر روز پاییزه را برای قاب عکسی دو نفره گریه میکنم

هنوز اخرین برگ ، برای افتادن دل دل می کند ...

امشب در خانه ی ما همه به انتظار قراری ،

قرار است ثانیه ها را از نو زندگی کنند

امشب بجای گنجشک ها قرار است ,

برف مهمان شاخه های درخت خرمالو شود

امشب , تمام انارهای خانه ی مادر بزرگ ترک بر می دارند

اما افسوس که امشب قرار نیست ,

حافظ با نفس های پدر بزرگ عاشقانه به خانه جان دهد ...

امشب حتما مادرم , شال نارنجی رنگ دختر نداشته اش را به نقاشی های پدرم هدیه می کند

امشب پدرم دختر نداشته ی مادرم را , با موهای سیاه نقاشی می کند

امشب با خودم قرار گذاشتم ترانه ی همیشگی ام را با لبخند ،کل سال گریه کنم

امشب اخرین برگ هم مثل خانه ی ما تصمیم خودش را می گیرد ، دلش را به یلدا می سپارد

امشب مهربان ترین دختر جهان , دردهای پاییز را به تنهایی به دوش می کشد ،

این همه مهربانی را فقط دختری با موهای بلند به نام یلدا از پاییز به ارث برده است

امشب قرار است در آلبومی که خاطره هایمان متولد می شوند ،

تو لبخند بزنی ، من لبخند بزنم و یک ما با یلدا لبخند بزند ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS