ADS
ADS

چشم هایم را بستم، عاشقت شدم

چشم هایم را که باز کردم غرقت بودم

آنقدر که ستاره های آسمان آرزوهایم را از چشمان تو چیدم و به زندگی از قاب چشمان تو نگاه کردم ...

 

پاییز که آمد من و تو ما بودیم ...

ما بودیمو جهان پر بود از دوست داشتنمان ...

ما بودیمو دست های گره خورده

ما بودیمو بوسه های عاشقانه

 

و من در این جهان موهایم را به دست بادی سپردم که پر بود از عطر حضور تو و نبض زندگیم را با اهنگی از ضربان قلب تو پر کردم و اگر حالا قلبم در سینه میکوبد بخاطر فکر کردن به توست ...

 

پاییز که آمد برگ ها زرد می شدند و ما سبز تر از هر سبزی زیر باران دست هایمان را به آسمان پرواز دادیم تا ابرها مبتلا شوند به دوست داشتنمان...

 

عزیزم دوستت دارم شبیه آسمانی که ابرش را دوست دارد و ابرش باران را و بارانی که پاییز را دوست دارد ...

 

و حالا که امشب آخرین شبِ اولین پاییزمان را کنار هم نفس میکشیم، میخواهم دوست داشتنت را میان نگاه خیره ات به چشمانم‌ فریاد بزنم ...

 

می خواهم گرمای نفست دنیای سردم را گرم کند ...

می خواهم عطر تنت عطر نفس هایم شود ...

می خواهم دختر پاییر یلدا با آن همه مهربانیش برایمان حافظ بخواند

می خواهم یلدا بداند خاطرات ما با پاییز رنگ باهم بودن است ...

 

عزیزم تو را دوست دارم چنان که یلدا گل های نرگس را دوست دارد همان گلی که دوست صمیمی عشق ماست ...

عزیزم ادامه ی زندگیم را فقط با تو هستم درست شبیه پاییز که همیشه به یلدا میرسد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS