ADS
ADS

تو نبضِ زمینی و نبضِ زمان؛

مبادا زمین و زمان از تپِش

بیفتد! تو قلبِ جهانِ منی؛

مبادا که قلبِ جهان از تپش


بیفتد! مرا در خودَت غرق کن

که می ترسم از بختِ پَردَرْلجن

در این دشتِ بی‌ضامنِ خیره‌کُش

دلِ یکدلِ آهُوان از تپش


بیفتد. صداکن صداکن مرا!

صدای تو با من چُنان می‌کند

که خون می‌خورد شیخِ جُلپاره‌پوش

الهی! دلِ شیخَکان از تپش


بیفتد که تو ذوب در من شوی؛

چنان کاین خدابارگان در خدا

مباد و مبادا؛ مباد و مباد

دلِ یاغیانِ جوان از تپش


بیفتد! تو از من جهانی بساز

که جانم پر از خنجرِ آخته است

تو ترکم کنی کارِ من ساخته است

و من که نباشم، جهان از تپش


می‌افتد. تو در من بخوان و بخند!

خداوندگارِ بلندِ لوَند!

تو در من بِتَن! گو که باز ایستد

زمین از تپش، آسمان از تپش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS