نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شهرازهجوم ظلمت، سر برده در گریبان
من بودم و خیالت، پاییز بود و تهران
پاییز بود و کوچه، خیس و خلیده در خود
تو زیر چتر بودی، من خیس زیرِ باران
پاییز بود و برگی، درباد رقص می کرد
سرمی کشید هر سو، از شاخه اش گریزان
شب بی بهانه زیبا، پُر هِيب مثل یلدا
گیج ازهجوم عطرت، در خلوتِ خیابان
ازشرق˚ شور کوچید، درغرب˚ غُصه روئید
حالا جنوب شهرو، شب پرسه های آبان
می رفتی و نگاهم، دنبال سایه ات بود
گم شد چراغ يادت، در بُهت سايه ساران
با هیچ کس نگفتم، از داغ رفتن تو
در پرسه های آن شب، حتی به لاله کاران
حالا که رفته ایّ و، بغضم شکسته ایّ و...
" بگذار تا بگریم، چون ابر در بهاران "*
شب درسکوت می مرد، از سایه زخم می خورد
*مصرعی از سعدی
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.