ADS
ADS

سکوت

این واژه‌ی مظلوم

که تکیده در طاقچه‌ی دلها کز کرده است

و چشمان پایین افتاده‌یمان را به هیاهو وامی‌دارد

و قلبش،

و قلب تیره‌اش در قلبمان می‌تپد

میان کنج همین دیوارها

و ای کاش که من صورتگر ماهی بودم

در دریایی از دل ستاره‌های شبگون

میان تیر چراغ برق پیر و جدول کنار‌خیابان

که سکوت را برای معشوقش به تصویر می‌کشد

آن نگاه افتاده را فریاد می‌زند

و با سازی بادی

تمام آنچه در سکوت اسیر است را

به نوازش ‌درمی‌آورد

تا دل‌معشوقش آیینه شود

و هوای شهر، صاف

سکوت!

این واژه‌ی پرتکاپوی‌ رمزآلود

گاهی‌در آواز خیال‌ها غرقم می‌کند

می‌گذارد دست و پا بزنم تا خفه شوم

می‌گذارد که چشمان فرو افتاده‌ام را در چشمان یار بیندازم و گلویم بغض کند

ای کاش که سکوت

طیف خاکستری قلب‌های فشرده نبود

خنده‌های از ته دل او بود

با دوستت دارم‌های پیاپی من

دوستت دارم‌هایی که دیرشان نشده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS