ADS
ADS

شاید شبی برای تو بنویسم

وقتی که ماه تا به سحرتابید

درجاده های دور شبانگاهی

وقتی غبار حادثه ها خوابید


آری شبی برای تو خواهم گفت

از روز های پرسه و بی تابی

سرگشته تا نهایت شب رفتن

در جاده های روشن مهتابی


شاید شبی برای تو بنویسم

از روز های تشنه ی بی باران

از بغض کور و کهنه ی چتری که

کز کرده ماتْ گوشه ی پاییزان


شاید شبی دوباره به یاد ِ تو

ترْکید بغض و اشک فرو بارید

از عمق شب ستارۀ ِ امیدی

برخاست تا نهایت شب تابید


باید شبی برای تو بنویسم

از آسمان داغ ِ کویرستان

تشباد ِ پی گسسته که آتش ریخت

بر خرمن شکفته ِ تابستان


می دانم آه... این همه بیهوده است

شعر مرا تو هیچ نمی خوانی

باری نخوانده قصه ی دردم را

حال ِ مرا تو هیچ نمی دانی؟


خط خورده باز نام و نشان من

در خاطرات ِ دور ِ تو می دانم

یک روز پاک ِ شسته ِ بارانی

شعری برای چشم ِ تو می خوانم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS