ADS
ADS

شهرازهجوم ظلمت، سر برده در گریبان

من بودم و خیالت، پاییز بود و تهران


پاییز بود و کوچه، خیس و خلیده در خود

تو زیر چتر بودی، من خیس زیرِ باران


پاییز بود و برگی، درباد رقص می کرد

سرمی کشید هر سو، از شاخه اش گریزان


شب بی بهانه زیبا، پُر هِيب مثل یلدا

گیج ازهجوم عطرت، در خلوتِ خیابان


ازشرق˚ شور کوچید، درغرب˚ غُصه روئید

حالا جنوب شهرو، شب پرسه های آبان


می رفتی و نگاهم، دنبال سایه ات بود

گم شد چراغ يادت، در بُهت سايه ساران


با هیچ کس نگفتم، از داغ رفتن تو

در پرسه های آن شب، حتی به لاله کاران


حالا که رفته ایّ و، بغضم شکسته ایّ و...

" بگذار تا بگریم، چون ابر در بهاران "*


شب درسکوت می مرد، از سایه زخم می خورد

من بودم و خیالت، پاییز بود و تهران

*مصرعی از سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS