نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تو مال منی ...
خودم کشفت کرده ام
تو با من می خندی
با من گریه می کنی
درد دلت را با من می گویی
دیوانه!
دلت برای من تنگ می شود
ضربان قلبت با من بالا می رود
با سکوتم، با صدایم
با حضورم، با غیبتم
تو مال منی
این بلاها را خودم سرت آورده ام
به من می گویی دوستت دارم
و دوست داری
آن را از زبان من
فقط من بشنوی
برای که می توانی مثل بچه ها ناز کنی،
نازت را بخرد،
و به تو دست نزند؟
چه کسی با یک کلمه،
با یک نگاه،
دلت را می ریزد؟
بعد خودش جمع می کند و سر جایش می گذارد؟
چه کسی احساست را تر و خشک می کند؟
اشکت را درمی آورد.
بعد پاک می کند؟
چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی
تا ته آن را نفس می کشد؟
من زحمتت را کشیده ام تا بفهمی هنوز می توانی
شیطنت کنی، انتظار بکشی، تپش قلب بگیری، عاشق شوی
تو حق نداری خودت را از من و من را از خودت بگیری
تو حق نداری " خودت " را از خودت بگیری
من شکایت می کنم از طرف هر دویمان
از تو ...
به تو
چه کسی قلب مرا آب و جارو می کند، دانه می پاشد
تا کلمات مثل کبوتر
از سر و کول من بالا بروند؟
چه کسی همان بلاهایی را که من سر تو آورده ام
سر من آورده؟
من مال توام
زحمتم را کشیده ای
کشفم کرده ای ...
نترس
چند سوال می پرسم و می روم ...
یک: چند سال پیرت کرده اند؟
دو: چند سال جوانت کرده ام؟
سه: از دلت بپرس مال کیست؟
چهار: اگر جای خدا بودی، با ما چه می کردی؟
پنج: کجا برویم؟
دستت را به من بده ...
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.