ADS
ADS

خشمگین و مست و دیوانه ست

خاک را چون خیمه ای تاریک و لرزان بر می افرازد

باز ویران می کند زود آنچه می سازد

 

همچو جادویی توانا ، هر

چه خواهد می تواند باد

پیل ناپیدای وحشی باز آزاد است

 

مست و دیوانه

بر زمین و بر زمان تازد

کوبد و آشوبد و بر خاک اندازد

 

چه تناورهای باراو مند

و چه بی برگان عاطل را

که تکانی داد و از بن کند

 

خانه ازبهر کدامین عید فرخ می تکاند باد ؟

لیکن آنجا ، وای

با که باید گفت ؟

بر درختی جاودان از معبر بذل بهاران دور

وز مسیر جویباران دور

آِشیانی بود ،مسکین در حصار عزلتش محصور

آشیان بود آن ، که در هم ریخت ، ویران کرد ، با خود برد

آیا هیچ داند باد ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS