نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
صبحِ روزِ از دست دادنش هیچوقت فکر نمیکردم دوام بیاورم،
هیچوقت فکر نمیکردم به زندگی برگردم،
هرگز فکر نمیکردم که بتوانم دوباره از تهِ دل بخندم امّا حالا که نگاه میکنم، میبینم
که قویتر از آن چیزی هستیم که خودمان گمان میکنیم.
آنقدر قوی هستیم که حتی وقتی یک چیزی دارد از درونمان کنده میشود هم صورتمان به خودش سیلی میزند و رنگِ خودش را حفظ میکند؛
آنقدر قوی هستیم که حتی چشمهایمان، چشمهای وراجی که همیشه پتهی ما را رویِ آب میریزند
هم میتوانند فردای روزِ از دست دادنمان سکوت کنند!
فهمیدهام که از دست دادن اصلاً پروسهی عجیبی نیست،
فقط دردناک است؛
و دردناک بودن هم اصلاً عجیب نیست فقط غمانگیز است؛
و غمانگیز بودن ...
غمانگیز بودن، همهی هستیِ ماست!!!
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.