در آینده زمانی می آید که وقتی به دفتر خاطراتت نگاه می کنی
جمعه هایی را میبینی که چقدر ساده می توانستند زیبا باشند،
و تو چقدر با سخت گرفتن دلگیرشان کردی،
جمعه هایی که می توانستی با یک تماس ساده،احوال آدم های خاک خورده دفترچه تلفنت را بپرسی ، یا با یک شاخه گل چشم های منتظر عزیزی را تبدیل کنی به دلنشین ترین انحنای جهان،
و طعم آن لبخند
مثل بوی بهار نارنج
به جانت بنشیند…
جمعه هایی که حتی با یک استکان چای دورهمی،
با یک مهربانی یا یک بخشش،
دیگر رنگ کسالت آخر هفته را نمی دادند،
و تو هیچ کدام از این کارها را برای زیباتر شدنشان
انجام ندادی…
هنوز هم دیر نیست!
از همین جمعه شروع کن،
از همین لحظه که مشغول خواندن این کلماتی!
امروزت را که زیبا کنی،
آینده ات هم زیبا می شود،
دفترچه خاطرات و فکر کردن ها و مرور گذشته ات هم…
بلندشو ،
جمعه ات دلنشینی می خواهد، آری جمعه ات دلنشینی می خواهد …