ADS
ADS

گاهو بیگاه برایت نامه مینویسم‌، کجایی ؟

کجایی که لبریزم از نیامدنت ، نبودنت ...

کجایی که باید از فراغت سوره ی یوسف را گریه کنم ...

 

گاهو بیگاه به تو فکر میکنم، به آخرین باران ماه اسفند،

به گل های پامچال،

به شکوفه های درخت گیلاس،

به قلبم که لاله زاریست‌

به وسعت یک جهان به گل های چیده شده درون دست هایت ...

 

گاهو بیگاه به خیال عطر تنت تمام شهر را به دنبالت کوچه به کوچه ،

خانه به خانه ، پنجره به پنجره میگردم،

در کدام کوچه، کدام خانه،

پشت کدام پنجره به انتظار نشسته ای ؟

 

گفته بودی می آیی ، با اولین قطاری که تو را به من برساند،

قطارها آمدند، اما تو نیامدی و من دلخوشم به خیالت، به آخرین باران زمستان، به اولین نسیمی که از بهار بوی تو را می آورد ...

 

دلخوشم چون پرنده ای در قفس که آرزوی پرواز پروازش می دهد، چون باد در لاله زار که می رقصاند لاله ها را ، چون راه پیدا کرده ای در بیابان که میدود سمت سو سوی چراغی ، دلخوشم به پایان سوره ی یوسف ...

 

امروز برای شروع دوباره ات به هر آنچه که نشان از تو دارد سلام میکنم ؛

سلام به زندگی ، به روز و خورشید، به شب و ماه ، به آسمان،

 

زمین و دریا، به خوبی و بدی، به خنده و گریه ، به آغاز و پایان ،

به کِل کشیدن پرندگان مهاجر بازگشته از سفر ، به سبزی درختانی که پاییز مونس تنهاییم بودند،

سلام به بهار، به تقویمی که صفحه ی اولش پر می شود از خاطرات آمدنت ...

 

امروز برای شروع دوباره ات دست به آسمان میبرم، ابرها را کنار میزنم ، خورشید را صدا میکنم که بیایدو بتابد به روی گل های پامچال، به شکوفه های درخت گیلاس، به لاله زار قلبم، به گل های چیده شده درون دستانت ...

 

امروز همه چیز نو می شود، پس بخند ای شهر، ای کوچه های خسته ، ای خانه های ساکت، بخند و باز شو ای پنجره ی انتظار، بخند این بهار است که در میزند ...

یک پاسخ به “دکلمه نوروز 1398 – نامه ای به راز”

  1. مهدی گفت:

    آقای امیر صلح میرزایی واقعا نوشته هاشون عجیب پر احساسه.خیلی دوسش دارم.
    همه گویندگان عالی هستن اما علیرضا فراهانی رو بیشتر دوس دارم. حس نوشته رو خیلی خوب اجرا میکنن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS