با يك كلاهِ قرمز آمد مهربان باشد

از آتشِ يك خانه شهری در امان باشد

باران شد اما آتش آغوشش مهياتر!

شايد مُقدَر شد كه اين هم امتحان باشد

شايد كه شيطان شاهد بازیِ آنها بود

شايد كه شيطان خواست آتش ميزبان باشد

نه! نه! نمي فهميد،نه! فهميدنش سخت است

بايد كه بابایِ شما آتش نشان باشد!

من با خدايم دوست هستم، دوست! اما حيف

بايد خدایِ من كمی نامهربان باشد

بايد كه بَرچيند بساطِ دشمنی ها را

اين خاك بايد خالی از اَهريمنان باشد

آيا ميانِ ما كسی از عشق حرفي زد؟!!

آيا نمي خواهد كسی يك قهرمان باشد؟

بايد كه سربازِ خدای مهربانی شد

هر شعر بايد مملو از رنگين كمان باشد

مردي كه قرآن دل ما تویِ دستش هست

بايد بيايد تا كه آرام ِجهان باشد

بايد بيايد باز بنويسد به نام "هو"

حالا اگرچه پير يا حتی جوان باشد

آن روز با آدينه ها از عشق می گوييم

يك خانه می سازيم سقفش آسمان باشد

.....

آتش گرفتيم و كسی در فكرِ باران نيست

آيا كسي آماده است آتش نشان باشد؟!