نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
زرد که میپوشی خورشید میشوی گل آفتابگردان میشوم و طالبِ نور!
سیاه که به تن میکنی ماه میشوی میانِ دشتِ پهناورِ شب من هم ستاره ی کوچکی میشوم تنها خیره به تو!
سفید که میپوشی برف میشوی و زمین را احاطه میکنی و من تکه سنگی کوچک که گوشه ای از آغوشت روی تنم ببارد برایم کافیست!
آبی تو را دریا میکند و من را ماهیِ بازیگوشی که آبتنی در پیچ و تابِ امواجِ تنت مرا مدهوش می سازد!
سبز که می پوشی جنگل میشوی پر از عطرِ خوشِ زندگی و من پرنده ای میشوم که لابلایِ شاخه هایِ درختانت فکر آشیانه ای است کوچک به اندازه ی یک من با تو!
قرمز اگر بپوشی سیبِ سرخِ حوا میشوی که مرا وسوسه میکند به رانده شدن از بهشت و چیدنت برای چشیدن طعمِ شیرین لبانی که به زمینی شدنم می ارزد...
هر رنگی بپوشی مرا تسخیر میکنی جذب میکنی میدانی این تو هستی که به رنگ ها روح می بخشی بانویِ بی نظیرِ من!
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.