ADS
ADS

آغوش واکردم نترس از گریه‌ کردن‌ها

تا می‌توانی روی دوشم گریه کن ای مرد!

هربار آغوش شریفت مأمن من بود

این‌بار دست من تو را آرام خواهد کرد

 

بر من ببار ای ابر پربار و ببارانم!

یک سنگ از آن کوه را بر شانه‌ام بگذار

بر دوش من آن سنگ سنگینی نخواهد کرد

من می‌توانم، بغض‌هایت را به من بسپار!

 

هرچند زخمی در دلم گل می‌کند هر روز

راه نفس را بغض می‌بندد به من هر شب

اندازۀ ابر تو جا دارد زمینی که

با تشنگی رفته به جنگ تن‌به‌تن هر شب

 

.........

 

جای هزاران زن به تو آغوش می‌بخشم

هق‌هق کن آن بغض نشسته در صدایت را

خون گریه کن جای هزاران‌سالِ ناکرده

بگذار من دامن شوم خون‌گریه‌هایت را

 

سر را به روی دامنم بگذار مرد من!

آرامگاه آن سر است این سینه، این دامن

من مادرت، من خواهرت، معشوقه‌ات هستم

آغوش می‌بخشم به تو جای هزاران زن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ADS